سفر کیش
دختر عمه نازم، دو هفته پیش که با خانواده رفتی کیش می خواستم برات پست بذارم، اما گفتم بذارم برگردی که عکس هات رو هم داشته باشم. ٢تا کنسرت رفتی که خیلی بهت خوش گذشته بود، مخصوصا اون یکی که مجانی بود. یه شلوارک دریایی هم مامان برات خریده که خیلی باحاله. با غزال رفتین دوچرخه سواری و خلاصه به قول خودت خیلی حال داده و این دفعه کلی خرید کردین. خیلی خوشحالم که دوران بچگیت داره اینطوری با خواهر گلت میگذره. آخه خیلی با هم خوبین.البته گهگاهی دعوای خواهرانه دارین. ولی خدا رو شکر مامان و بابا محیطی رو فرا...
نویسنده :
مهسا روشن
21:49
گریه سوزناک
دیشب همگی رفتیه بودیم خونه عمه رضیه. قرار بود ما بچه ها بعد از ظهر بریم تپه کاج، اما صبح متوجه شدیم که حسین و پریسا نمیان. ساعت ٤و٥ بود که در حال انجام بازی فکری ( کوریدور ) بودیم، بزرگان تصمیم گرفتن ما رو بیرون ببرن، داشتن بین ٢تا مکان رای گیری می کردن که تو گفتی : مگه نمیخوایم بریم تپه کاج؟ گفتم نه، بعد کلی اصرار کردی که حالا که نمیریم، منو ببرید لونا پارک . هرچی گفتیم اون پارک دوره گوش نکردی. دلت گرفته بود که قولت دادیم ولی نشده، لونا پارک هم که نشد ناگهان زدی زیر گریه . دیگه تا ١ ساعت همینطور داشتی گریه می کردی ، مگه آروم میشدی؟ انواع و اقس...
نویسنده :
مهسا روشن
0:22
تولد
نهال جون ٨ ساله که تو خواهر منی ...تولدت مبارک! ...
نویسنده :
مهسا روشن
0:44
تئاتر بزبز قندی
نهال جونم، رسیدن به خیر، خوش گذشت؟ حدودا ٢سال پیش بود که من و زندایی لیلا تو و سحر رو با هم بردیم تئاتری به نام بزبز قندی که توی پارک آزادی برگزار می شد. توی سالن تئاتر خیلی بهتون خوش گذشت، و واقعا از ته دل می خندیدید، بعد از نمایش رفتین جلو و با عروسک گردون ها حرف زدین و تشکر کردین. بعدش هم اصرار رو اصرار به زندایی لیلا که تو رو خدا بریم بازی، زندایی هم که عاشق شما بچه هاست، بله رو گفت. راستی تو یکی از دوست های دوران آمادگیت رو دیدی که کلی خوشحال شدی. خلاصه اون روز حسابی بهت خوش گذشت. البته ما هم خیلی خوشحال بودیم که تونستیم شما رو شاد کن...
نویسنده :
مهسا روشن
1:58
سفر شمال
سلام نهال خانم خوشگل، الان با خانواده در راه شمال هستی، این تابستون مامانت کلاس شنا ثبت نامت کرده. یادمه از وقتی 3 ساله بودی با ما می اومدی استخر شیفتی می گرفتیمت تا هم خودمون استفاده کنیم هم تو بازی کنی. هیچ وقت هم نمی ترسیدی. خیلی آب بازی دوست داشتی. یادش بخیر چه روزهایی بود.ان شاالله سفر خوبی داشته باشی. خوش بگذره. ...
نویسنده :
مهسا روشن
14:40
بدون عنوان
یادم میاد وقتی که تو به دنیا اومدی و من اومدم بیمارستان ببینمت مامان بزرگ تو رو گذاشت توی بغلم اما تا اومدی تو بغلم زدی زیرگریه منم کلی ناراحت شدم و وقتی میخواستم برم بینیتو فشار دادم و رفتم! ...
نویسنده :
مهسا روشن
12:17
بدون عنوان
این هم از عکس های ٣ یا٤ سالگیت، نهال جون به خواهر گلت بگو اگر بازم عکس از کودکیت داره برات بذاره. ...
نویسنده :
مهسا روشن
13:06
هدیه تولد
سلام به دخترعمه ی خوشمزه خودم.نهال جونم، تصمیم گرفتم برای تولد امسالت این وبلاگ خوشگل رو بهت هدیه بدم. عزیزم به خواهر خوبت؛غزال؛ بگو بیاد توی این وبلاگ اذیت ها،شیطنت ها، خاطرات با هم بودنتون رو بنویسه. امیدوارم از این هدیه ناقابل خوشت اومده باشه.تولد ٩سالگیت مبارک. ...
نویسنده :
مهسا روشن
11:59